جان جامعه
یادداشت پرویز کرمی؛ مدیرعامل کارخانه نوآوری و صنایع خلاق آمپر
دوستی که به شغل وکالت مشغول بود میگفت، وقتی یک قانون جدید تصویب میشود در کنارش چند فرصت شغلی هم به وجود میآید؛ یک فرصت برای وکلا و یک فرصت برای صنف مخاطب آن قانون، یک قانون هم برای سوءاستفادهگران از قانون. یعنی هر قانون با خود فضای تولید جدید ایجاد میکند و اقتصاد بخشهای مختلف را به تحرک وامیدارد.
حالا سؤال اساسی این است: چرا چرخ اقتصاد فرهنگ و هنر، لنگ میزند؟ سؤال بعدی هم این است که چرا باوجود میزان قابلتوجهی تولید در عرصه فرهنگ و هنر، باز هم اهالی این حوزه از وضعیت مطلوب اقتصادی برخوردار نیستند؟ چرا دخلشان با خرجشان نمیخواند؟ تولید، گام اول در همه سازکارهای هستی است. بدون تولید، چیزی زنده نمیماند. سنگ روی سنگ بند نمیشود و کهکشانها، در چشم بههم زدنی از هم، فرو میپاشند.
در گستره اجتماع، اقتصاد، سیاست و فرهنگ هم، تولید یعنی همه چیز. در حوزه اقتصاد و بخشهای دیگر را نمیدانم اما در بخش فرهنگ، همه مشغول کارهستند.
هر روز در بخشهای مختلف فرهنگی و هنری و رسانهای، محصولات بسیاری در شکل و شمایل مختلف و متعدد، تولید میشود.
خوشبختانه بازار این تولیدات هم همواره روبهراه است و بازارعرضه و تقاضا در آن، بسیار داغ و پر مخاطب است، پس کجای کار میلنگد؟ آیا در جاهای دیگر جهان هم، اوضاع اینطوری است؟ هنرمندان باید منتظر حمایت دولتمردان باشند؟ چند وقت پیش خبری خواندم درباره یک خواننده که درآمد سال گذشته میلادیاش از درآمد دو خودروساز بزرگ ما بیشتر شده است یا مثلاً درآمد فیلمهای سینمایی در کشورهای غربی، اغلب چشمگیر و با اعداد بزرگ همراه است.
از اینها مهمتر، اینکه در حال حاضر بزرگترین شرکتهای درآمدزای جهان در حوزه تولید محتوا فعالیت دارند.
پس میشود در حوزه فرهنگ، هنر و رسانه، درآمد کسب کرد و ثروتمند شد و حتی جور صنعت را هم به دوش کشید.
در حوزه قوانین، ما دستمان خالی نیست. خوشبختانه در بخشهای مختلف کسب و کار بهتازگی حمایتهای قانونی در حال افزایش است.
به هر حال نقص و کمبود در همهجا هست و مهم، تلاش برای رفع آنهاست. معمولاً در عرصههای کسبو کار و کارآفرینی در فرهنگ و هنر، هنوز با قوانین و راههای قانونی آشنایی ندارند. هنوز استارتاپها و کسب وکارهای نوین توسط فعالان هنر، رسانه و فرهنگ به رسمیت شناخته نشدهاند. یعنی کمتر کسی حاضر است در حوزه فعالیت خود، برود یک کار تازه راه بیندازد و با استفاده از ابزارهای نو و فناوریهای جدید درآمدزایی کند.
بویژه در بخش رسانه، ما همچنان گرفتار حمایتهای دولتی و سازمانی هستیم. هنوز کسی جرأت نکرده است که بند ناف رسانه را از بدنه دستگاهها ببرد و خودش جهان مستقلی را راه بیندازد.
مدل موفق رسانههای بزرگ و موفق، آن چیزی نیست که در ایران شاهدش هستیم. در هنر نیز، چنین است.
در پژوهشهای هنری و فرهنگی و رسانهای هم، اوضاع بسیار بدتر است.
پژوهشگر حتی ثانیهای نمیتواند به این موضوع فکر کند که برای پژوهشاش برود بازاریابی کند. منتظر است تا سراغش بیایند و سفارش بدهند و نتیجه عملی اغلب پژوهشها هم مشخص است.
فکر میکنم حالا دیگر وقت آن رسیده باشد که اهالی رسانه بهعنوان جریانسازان جامعه، خودشان جریانی تازه درون خود راه بیندازند و با ایجاد کسب و کارهایی که نیازهای جامعه را مرتفع میسازد، تبدیل به کارآفرینانی شوند که رشد و پیشرفت را سببساز شوند.
تولید، قلب تپنده جامعه است و تولید در بخش رسانه، هنر و فرهنگ، یعنی آن جامعه شاداب و سرحال است و از کرختی و کاستی به دور خواهد بود.